مشد و اصفهون
دست نوشته های یخی
به نام نامی که جز نام او نامی نیست...
مشد و اصفهون

سلام بشه هااا

خوفین؟!

بهار اومدو دل ما هنو بهاری نشده

یه سال گذشتو دیفونه تر شدم!!!

سال 91 براتون چطوری بود؟

واسه من تو 4ماه اولش فوق العااااااده بود

بهترین روزای زندگیمو اون روزا گذروندم

اما.....

ازون جایی ک هر ک میخندد غمش بی انتهاست(ربطی نداش!)

شادی مام تموم شد.....

بعدش هم ک بدبختی پشت بدبختی.......

اما.......

ایشالا امسال سال خوفی باشه :))))

روز مدرسه محوری نیز بد نبود

حدیث داش ساندویچ میلونبوند

ک پونه اومد یه گاز زد

بعد داد من بقیشو خوردم!

+حال ب هم زن هم خودتی!!!

با لیدا یه روز قبله سفر رفتیم چرخ چرخ

مطهری

بگم نصف بچه های مدرسمونو دیدم دروغ نگفتم

از شیدا بگیـــــــــر تااااااااااااااا دوستای دوران ابتدایی و راهنماییم!

دوزی نیز ب جمع ما پیوست و با هم چرخولیدیم

خوش گذشت

ما 27 اسفند پرواز داشتیم ب مشد بعد سوم پرواز داشتیم ب اصفهان

زیرا ما همیشه لحظه تحویل سال مشدیم

یاد همتون بودم

واسه همــــــه دعا کردم ب خدا

داشتم میگفتیدم

27ام پرواز داشتیم ک ازونجایی ک رشت همیــــــــــــــشه پروازاش رو هواس

پروازمون کنسل شد

همسفرامون هم ک بایال بودن

ده دعواااااا

یه آقاهه هس تو فرودگاه رشت ب اسم آقای رمضانی

هر چی من ازش خوبی بگم باز کم گفتم

همیشه وقتی پرسیا میان رشت این همش اخبارشون رو میگه و خییییلی باحوصله با مردم میحرفه

اصن آقــــــــــاس

یه مرده تو اون هیری ویری میخواس بخوابه بم میگه: اینا فیلین دارن دعوا میگیرن

من میخوابم بعد بیدارم کن!!!

من بیخیال همه رفتم بر نزیک دعوا

دیدم حلوای من!!!

ش خفره ایجا!!

یه دخمله هم داش میگریست بیچاره

میگف: هر پروازی بود من نارحت نمیشدم

اما آرزو داشتم لحظه سال تحویل حرم امام رضا باشم

آخــــــــــی

اینقد دیلم واسش سوخیــــــــد

هرچی هی اینا دادو بیداد میکردن هی میگفتن تا بعده عید دیگه پرواز نداریم

مننم بیخیال همه ب مامی گفتم گشنمه

هرچی دنباله رستوران گشتیم پیدا نشد ک نشد

فرض کن فرودگاه بدون رستوران!!!!

یه بوفه داره اونجا املت میفروشن!!!

مجبوری از گرسنگی رفتیم املت بخوریم

بابی رف بگه اول گف 2تا املت لطفن

بعد من دیدم یه آقاهه داره سوسیس تخم مرغ نوش جان میکنه

ب باب گفتم من سوسیس تخم مرغ میخوام

باب هم رف سفارش منو تعویضید

بعد دوباره حسنا هم گف منم سوسیس تخم مرغ موخوام!

بابی دوباره رف سفارش داد

بعد مامی هم گف ک گشنشه

بابی بازم رف سفارش داد

و این داستان ادامه دارد......!

بیچاره دیگه مرده هنگولیده بود!!

خلاصه غذامون اومد و مشغول شدیم

مرده با اون هیکلش داش عمو پورنگ نیگا نیگا میکرد!!!

+راسی! دیدین همه رفتن تو کار تبلیغات!؟؟!! از عمو پورنگ و فیتیله2 دیگه بعید بوووووود :(

با آهنگای عمو پورنگ و با هر مکافاتی بود نایارمون رو نوش جان نمودیم!

بعد اومدیم ببینیم دعوا ب کجا رسیده

دیدیم اینا هنوز مشغولن!

زنگولیدم ب جیف و بسی با هم حرفیدیم

بعدش زنگولیدم ب حدیث و یه 40دیقه هم با اون حرفیدم

ک یهو این آقای رمضانی جوووووون

گف ک : مسافرای مشد گوش کنین

فردا ساعت 11 همه اینجا باشین پرواز جایگزین

همه دســـــــــت جیییییییییییغ هورااااااا

بلاخره موفق شدیییییم :))))))

فرداییش هم ب سلامت رسیدیم مشد

و زنگولیدیم 118 چون شماره پارک ساحلی آفتاب رو میخواستیم

زنگ زدم میگم: سلام

بعد متوجه شدم تلفن گویاست!!!!!!

آدرس را گفت و بساط جم کردیم رفتیم

اینم سفره هفت سینه اونجا:

البته فقط منو حسنا رفتیم

وارد شدیم کمی آب بازی کردیم

تا اینکه رفتیم سرسره سوار شیم

یه دخمله پشتم بود

با هم حرفیدیم و دوست شدیم

اسمش محبوبه بود

همسن من بود و رشته ی تجرب

عین خودم یه خاخور داش 8ساله!

و اینکه باهم رفتیم بازی بازی کردیم

یه خانومه تو استخر بود

چشاشو بسته بود و در آرامش کامل ب سر میبرد

مام نخواستیم بیدارش کنیم

گفتم بیا از یه طرف دیگه بریم

ک من جف پار فتم تو شیمکش!!!!

خیر سرم میخواستم مزاحم آرامشش نشم!!!

محبوب رف رستورانه همون جا نایار بخوره و برگرده

اما بعده اون دیگه همدیگه رو گم کردیم!!!!

میخواس شمارمو بگیره ها

اما حیف!

دخمل خوبی بود

رفتیم خونه و بعد ظهرش ب دلیل اینکه پاستیل بدنم کم شده بود

رفتیم الماس شرق تا من پاستیلاشو طبق معمول خالی کنم

اما بازم ارده م گل کردو مقاومت کردم!!!

فرض کن

مــــــــــــن جلوی مغازه ای با پاستیلای رنگارنگ خودمو کنترل کنم؟!؟!

از من بعید بود ازین حرکتا !!!

عطرم تموم شده بود رفتم باز بخرم

اما نیدونم چرا میفرقه

گفتم VIP میخواما

خیلی هم زیاد تر گرفتم اما ب خوش بویی قبلی نیس!

خلاصه اینکه جیب مامی و بابی رو طبق معمول هنگام خرید خالی کردمو

شب هم ک داشتیم از الماس شرق برمیگشتیم بارووووووووون اومد

رفتیم هتل و من چونکه عقده ای نشم پنجره رو باز کردمو شعر گوشیدم

بسی حال داد

4شمبه سوری هم بود خیر سرش

اصن مشدیا بـــــــی بخااااااار بودن

اصن حال نداد :(

اگه رشت بودم با بکس میترررررکوندیما

اما دیگه امسال 4شمبه دوری شد!!

منو جو گرفته بود مشد

آقا نمیدونی هر روز هتل رو تمیز میکردم

غذاهارو همش من درس کردم

اصن دونیایی بود!

واقعن یه لحظه ب خودم شک کردم!

بعدظهرا با مامی بازی میکردیم

حال میداد

از اسم فامیل بگیر تا زو

همه ی بازیا رو امتحان کردیم!

من از یه جایی خونده بودم ک اگه ب یه غذا نگا کنی و نخوریش باعث میشه همون میزان کالری از بدنت کم شه

حسنا خانوم هم تا اینو فهمیده هرچی شیرنی میخوره میاد تو دهنم میگه: منو نگا کن لاغرشو!!!

این برنامه ی 7ترانه رو از شبکه ی شما میبینین؟

من اتفاقی زدم دیدیم یکی از آهنگاش پاشایی عشقمه

ب همه اس دادم رای بدین ب عشقم

و مفید واقع شدم چون اول شد آهنگش

از بین اون همه آهنگ چرت

آهنگ خاطره ها از پاشایی رو هم گذاشته بودن


نوشته شده توسط زکـیـــــــــــــــــه شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, (17:8) |